آموزش نویسندگی مجازی رایگان



  اموزش نویسندگی  توسط          شهروز براری  صیقلانی              رفع  اشکآل      


نکات مهم و ناگفته در آموزش نویسندگی خلاق 

 موضوع جلسه یازدم : پرسش و پاسخ / رفع اشکال 
    هنرکده ثامن الائمه _ مدرس ارشد شهروز براری صیقلانی
سوال اول _ 
کاربر و هنرآموز میترا سلطانی فر قریشی. Mitra64soltanifar@gmail.com پرسش : اقای براری سلام اگر بخوایم یک داستان کوتاه بنویسیم و موفق هم باشه داستانمون پیروی از اصول پیرنگ اجباریه؟ یعنی پیرنگ شرط موفقیت محسوب میشه؟ در رمان چطور؟ تشکر از پاسخ تان
HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ
بادرود و احترام ، نخیر نمیشه گفت که شرط موفقیت پیروی از پیرنگ هست، بلکه میتوان گفت که پیروی از پیرنگ در کنار پنجاه نکته ی اصلی که در جلسه اول تا ششم گفته شد یکی از دلایل موفقیت. لازمه ی رسیدن به داستانی خوب و قوی یک ساختار بندی اصولی و حرفه ایست که پیرنگ و یا بعبارتی pilot در اختیارمون میزاره چنین ساختاری رو. ایده پردازی ، درون مایه ، ژانر ، پرداخت شخصیت ها ، مکان ، تاثیرپذیری بومی فرهنگی مکان و زمان بروی شخصیت ها بروی عکس العمل ها بروی سیر روند داستان ، از طرفی هم حفظ پیوستگی داستان و .و. صدها سرفصلی هستند که باید پیروی کرد از اونها 
****'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'
کاربر غیرحضوری /آزاد Saramzanpur@gmail.com پرسش 
اقای براری صیقلانی سلام استاد در اغاز رمان نویسی یعنی صفحات ابتدایی ضعیفم ، هیچ تصور و معیاری از چگونگی و شیوه ی صحیح در اغاز رمان هایم.ندارم میشه راهنمایی کنید لوطفا 
 
HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ .
 پاسخ _ درود و احترام ، 
صفحات آغازین رمان می تواند با شیوه هایی مثل این روایت بشه: 
1. معرفی کوتاه شخصیت یا شخصیت های اصلی و اگر شخصیت اصلی خود راوی رمان هست می تواند از خودش بگوید، سن و سال، جنسیت، تحصیلات و
2. توصیفی از زمان و مکان روی دادن وقایع داستان بنویسید: اینکه شخصیت اصلی در چه شهری، چه منطقه و محله ای، چه دوره ی تاریخی زندگی می کرده و این دوره ی تاریخی و شرایط اجتماعی - جغرافیایی چگونه شخصیت او را شکل داده.
3. از محیط زندگی و خانواده اش بنویسید: پدر و مادر چه کسانی بودند و چه کار می کردند. طبقه اجتماعی و شرایط اقتصادی و روابط خانوادگی و پیشنینه ی خانوادگی و شرایط حاکم بر زندگی خانواده وقتی که شخصیت اصلی در آن متولد شده و بعد رشد و نمو کرده.
4. از پیشینه ی زندگی شخصیِ او بنویسید: کجاها درس خوانده، کجا و به چه کاری مشغول شده و چه کسانی در زندگی اش نقشی کلیدی داشته اند و دغدغه هایی که تا قبل از آن داشته.
 ****'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'****'*'*'*'*
هنرجوی هنرکده mobin75darabi@yahoo پرسید: 
اقای استاد براری با سپاس از پاسخ های جلسات پیش ، اکنون بنده در اینکه رمان رو در چه بازه ی زمانی بگنجانم مشکل دارم. اینکه اشاره به گذشته انجام بدهم یا ندهم و یا اینکه اصلا به چه مقطعی اشاره بشه ، ببخشید سوالم کلی بود 
HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ .
پاسخ   
درود و احترام . شما در نظر دارید چه بازه ی زمانی از زندگی شخصیت را در رمان بگنجانید؟
الف: از لحظه ی تولد تا یک سن مشخصی مثلا 40 سالگی یا 60 سالگی یا تا پایان زندگی.
ب: یک دوره ی خاص از زندگی شخصیت اصلی: مثلا دوره ی تحصیل او در دانشگاه، یا کار کردن در یک شرکت پیمانی و یا زمانی که خواسته است از خانواده اش جدا شود و مستقل زندگی بکند یا دوره ای که عاشق یکی شده است و مسائلی پیش آمده. هر کدام از این دوره ها می تواند دوره ای 1 یا چند ساله باشد و رمان هم به این دوره ی خاص بپردازد.
ج: یک یا چند واقعه ی مشخص: شما یک یا دو خط داستانی ویژه از کل زندگی شخصیت انتخاب می کنید و به آن می پردازید و تلاش میکنید همه ی جنبه های این یک یا چند واقعه را به دقت و با جزئیات روایت بکنید.
حال با توجه به اینکه کدام یک از بازه های زمانی را انتخاب کرده باشید نحوه ی شروع، گسترش و پایان رمان شما فرق می کند.
  کاربر غیرحضوری hadyetorrabbin@gmail.com پرسید: 
استاد من در رمانم از تولد تا مقطع سالخوردگی اغاز کردم حالا در اشاره به گذشته مشکل دارم چون تداخل زمانی بلد نیستم چه کنم؟ مرسی اگر جواب منم بدید ، هدیه ترابین از مشکین شهر 
HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ .
پاسخ
درود احترام ، خب هیچ کس که از ابتدای امر نویسنده نبوده و همه به مرور اموختند و یاد گرفتن ، در رمانی که بازه ی تولد تا پیری را روایت می کنید میتونید با معرفی پیشینه ی خانوادگی و یا دوره ی تاریخی و موقعیت مکانی، نوشتن رمان را شروع کرد.
****'*'*'*'*'*'*'****'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*
کاربرغیرحضوری Sarah75talin@gmail.com استاد سلام خسته نباشی استاد یع سووال اخه استاد اینکه به پیشینه خانوادگی اشاره بشه استاد خودش یه رمان میشه ک . چ باید کرد؟؟؟؟؟
. HoNARKADE_CAMEN O,LHOJAJ .
پاسخ
خب این دیگه بستگی به خلاقیت نویسنده داره که چگونه گذرا و سربسته اشاراتی کنه و رد شه ، مثل این: پیرمرد عصایش را با دست لرزان به پیشخوان قصابی تکیه داد و گفت ؛ این مغازه از پنجاه سال پیش چراغش روشن بوده ، خدا بیامرزه پدربزرگت رو، اون موقع گوشت بود کیلویی دو زار. قسمتش این بود که بره زیارت و هونجا کربلا فوت شه ، چون عشق اقا امام حسین داشت همیشه
به همین سادگی.   
****'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'
****'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'*'
شرح و توضیحات بیشتر . 
گاهی هم میشه اینگونه نوشت ؛ خاندان صیقلانی ها از کسبه ی قدیمی بازار رشت بودند و چند دهنه مغازه داشتند، پدر بزرگ اعتبار زیادی در بازار داشت و همه به اسمش قسم می خوردند. رشت آن سال ها ناآرام و در هیاهوی وقوع انقلاب بود 
 اما در رمانی که می خواهد یک بازه ی کوتاه و چند موقعیت خاص را روایت بکند، شاید پرداختن به پیشینه خانوادگی و دوره تاریخی چندان مفید نباشد چون کمکی به این نوع رمان نمی کند و بهتر است نویسنده ب
قلب ماجرا و موقیت خاص بزند و از اینجا شروع بکند که شخصیت اصلی یا راوی الان در حال حاضر و در زمان حال رمان کجاست و چه کار می کند؟
مثل این:  از در شرکت که وارد شد مدیر عامل را دید که با منشی بگومگو می کند. خواست یواشکی بخزد توی اتاقش اما مدیر متوجه او شد و صدایش زد.
_ الان چه وقت آمدن هست؟
دستپاچه شد
_ معذرت میخوام. ماشین وسط راه خراب شد و نتو.
_بس کن عزیز من، هر بار یه بهانه، هر بار یه مسئله و مشکل. اینطور که من می بینیم دیگه نمی تونیم باهم کار بکنیم.
برق از سرش پرید .
یعنی کمی از کلیات زندگی شخصیت بگوییم و بعد به این موقعیت برسیم: مثل این: شبها تا دیروقت پای تلویزیون بود. فوتبال می دید و توی سایت های شرطبندی نتایج را پیش بینی می کرد. علیرضا می گفت این کارها آخر عاقبت ندارد. اما او فکر می کرد که بالاخره یک روز بخت با او یار خواهد بود و پول قلمبه ای نصیبش خواهد شد. دفترچه ای داشت که هر شب نتایج را در آن می نوشت و بعد برای پیش بینی از آن استفاده می کرد. بد خواب شده بود. خواب هایش پر بود از پاس گل و دروازه بانی که به سمت توپ شیرجه می زند. صبح ها اغلب دیر از خواب بیدار می شد. فرصتی برای صبحانه خوردن نداشت برای همین بیشتر روزها توی شرکت فشارش می افتاد. مادرش می گفت شکلات بگذار توی جیبت. اما دلش نمی خواست مدیر شرکت او را در حال شکلات خوردن ببیند
چیزی برای خوردن نمی برد. به ایستگاه اتوبوس دیر می رسید و اغلب اوقات دنبال اتوبوس می دوید. سه ماهی می شد که ماشین قراضه اش را فروخته بود. فکر می کرد مدیر همیشه کشیکش را می کشد. دنبال بهانه بود تا از شرکت بیرونش بیاندازد. اگر توصیه های عمویش به مدیر نبود شاید یک روز هم نگه اش نمی داشتند.*
همانطور که می بینید با این روایت تخلیص شده از زندگی چند وقت اخیر او را به مخاطب معرفی می کنیم و در جریان زندگی روزانه اش قرار می دهیم تا بعدا به زندگی او نزدیکتر شویم. این خلاصه می تواند از هر چیزی باشد. از محیط زندگی اش، کارهای روزانه و عاداتی که هر روز تکرار می شوند و .
به نظرم ب مقدار بتواند برای شما و دیگر دوستان راهگشا باشه
            شهروز براری صیقلانی رشت.
اموزش نویسندگی شهروز براری

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

قدح ghadah.blog.ir رمز ارز کایر پایپ اسرار چشم و جذابیت Gene استخر بلیط بیمه کوثر فروشگاه ایثار اینستاگرام